زندگی در لحظه

Pravs-J-Live-in-the-moment1
داشته باشه صحبت می کردم. بهش در مورد زندگی در لحظه گفتم ولی به دو دلیل حرفم نافد نشد.
اول اینکه اونقدر در مورد این مسئله صحبت شده و پول های هنگفتی از این مشاوره ها و همایش ها در آوردن که اثر پذیری جملات ساده از بین رفته است، قدیما میگن دروغ بنیان خانواده رو نابود میکنه و کسی هم که گوش شنوا داشت(که البته گوش شنوا داشتن ربطی به مدرک تحصیلی نداره!)به اهمیت موضوع با یک جمله ساده پی می برد ولی الان برا همین کلمه دورغ صد تا تبصره و اصطلاحاتی مثل دروغ مصلحتی و … ابداع شده که مردم ترجیح میدن راحت دروغ بگن تا اینکه با اینهمه پیچیدگی دست و پنجه نرم کنند. از طرفی با پیچیدگی های روزمره احساس کنیم که راه حل مشکلاتمون هم باید پیچیده باشه.
دوم اینکه روی سخن من با کسی بود که تقریبا همسن بود و کمتر کسی امروزه دوست داره نصیحت بشنوه چه برسه از همسن خودش!
بگذریم ظاهرا من خیلی سریع مسئله زندگی در لحظه رو مطرح کرده بودم و لزوم میدیدم که اندکی توضیح میتونه کارساز باشه.
یکم با هم صحبت کردیم و تا جائیکه ازش پرسیدم میدونی همین الان بزرگترین مشکل زندگی من چیه؟ گفت نمیدونم. بهش گفتم الان بزرگترین مشکل من اینه که الان گشنمه و من حال بلند شدن و رفتن سر یخچال رو ندارم!
نگاهی اندر سفیه بهم کرد و گفت خدایی خوشی زده ور دلت! البته منم بودم همین حرفو بهش میزدم😄
بهش گفتم خب این یعنی در لحظه کردن و میبینی اونقدرها هم سخت نیست. وقتی میگم الان بزرگترین مشکل من گشنگی هست به این معنی نیست که واقعا در کل زندگی من بزرگترین همین مسئله هست و اگر مشکلاتم از تو بیشتر نباشه از تو کمتر نیست. ولی خب چه فایده ای داره که الان بشینم به مسائل خارج از همین لحظه فکر کنم و غصه بخورم.

اگه مسئله برنامه ریزی و پیدا کردن راه حل هست میشه با یک بار نشستن و فکر کردن و یا اختصاص زمان مناسب بدین منظور مسئله رو فیصله داد. ولی غصه خوردن برا کاری که شده و هیچ کاری از دستمان برنمیاد فک نکنم کار عاقلانه ای باشه.
ماها عادت کردیم سرکار و دانشگاه به فکر خونه باشیم، تو باشگاه و موقع ورزش کردن و یا استراحت کردن به فکر وظایفمون سر کار و وقتی پیش خانواده هستیم به فکر قرض و قوله هامون و الی آخر.
اگه میتونستیم به هر محیط با افکار و وظایف همان محیط وارد بشیم بسیاری از مسائل و دلخوری ها از بین میرفت و متقابلا بهره وری مون هم افزایش پیدا می کرد.
راه حلی که من همیشه بکار برده ام همین بوده و خواهد بود. البته اعتراف میکنم گاهی این که واقعا صددرصد بفکر دغدغه هامون در محیط دیگه نباشیم خیلی سخته و شاید گاهی شدنی نباشه ولی با تلاش میشه به نتیجه مطلوب و رضایت بخشی رسید. ماها خیلی هامون لحظاتی رو داشتیم و داریم که فقط افکار همان محیط در ذهنمان جاری بوده و شادی و رضایت واقعی رو احساس کردیم. مثلا من خودم قبلا وقتی ورزش میکردم و یا کتابی میخوندم تمام فکر و ذکرم درگیر ورزش و یا کتاب میشد ولی وقتی وارد محیط دیگه ای میشدم و مدتی میگذشت باز کنترل زندگی از دستم درمیرفت و البته هم اکنون گاهی این اتفاق میوفته.
ولی آروم آروم یاد گرفتم روی این مسئله حساسیت بیشتری داشته باشم و مدت زمان بازگشت افکار محیط غیر و یا افکار منفی رو افزایش بدم و زندگی در لحظه رو در بسیاری از محیط های زندگی تعمیم بدم. الان وقتی سر کلاس هستم واقعا سر کلاس هستم. وقتی مطالعه میکنم واقعا مطالعه میکنم و به همین دلیل از هم دوره های خودم خیلی کمتر درس میخوندم ولی بهره وری بهتری بیشتری داشتم و در این حالیکه بود خیلی ها فکر می کردن من شب و روز دارم درس میخونم درحالیکه اینطور نبود.

من سالی که برا کنکور ارشد میخوندم باشگاه میرفتم، عضو تیم فوتسال دانشکده بودم و حتی بسیاری از دعوت های دوستام برای گشت و گذار رو قبول می کردم. البته شاید این حرف ها برا شما مسئله ای دور از واقعیت بنظر بیاد. ولی شواهد و قرائن رو نمیشه نادیده گرفت. بعد از اینکه رتبه تک رقمی کنکورم اومد، دوستم گفت تو کی اینهمه درس خوندی؟

راستشو بگم من خیلی درس خونده بودم و میتونم بگم به طور میانگین روزی 4 الی 6 ساعت به طور مفید میخوندم. ولی زمان مطالعه فقط در محیط مطالعه قرار داشتم، بدون اینکه مزاحمت بیرونی و درونی بتونن مزاحمتی برام ایجاد بکنن. بقیه زمان باقی مانده روزم رو صرف زندگی کردن میکردم و به همین دلیل بود که دوستم تعجب کرده بود چون فقط موقعی منو می دید که بیرون هستم و فکر میکرد که من 24 ساعته بیرون هستم!
بنابراین احساس میکنم با زندگی در لحظه میشه هم احساس رضایت از زندگی کرد و هم به اولویت ها و اهداف زندگی مون برسیم.