الویت بندی

چند روز پیش به طور کاملا اتفاقی در مورد الویت ها فکرهایی در ذهنم بوجود اومد و در موردش با یکی دو تا از دوستان هم صحبت کردم، چند بار تصمیم گرفتم در این مورد مطلب بنویسم که منصرف شدم ولی در آخر تصمیم گرفتم چند کلمه ای در موردش بنویسم.

این طبیعی هست که هر آدمی تو زندگی ش یکسری مسائل براش از اهمیت بیشتری برخوردار باشه و وقت و انرژی خودش رو روی این موضوعات بزاره و در کل میشه گفت به طور خواسته و یا ناخواسته اولویت بندی رو انجام بده.

الویت داشتن در کل بسیار مفید میتونه باشه و زمانی که انسان شناخت درستی از خودش و اهدافش داشته باشه الویت داشتن راه گشای زندگی او خواهد بود.

بحث شناخت خود و خواسته ها و توانایی ها در حوصله این بحث نیست شاید روزی در این بنویسم.

ما خواسته و یا ناخواسته بر حسب الویت بندی هایی که در ذهن مون داریم در هرلحظه داریم از بین انواع گزینه های ممکن انتخاب می کنیم.

این روزها مد شده به هر کی میگی نیستی؟ کم پیدایی؟

جوابی که میشنویم بیشتر از واژه هایی نظیر سرمان شلوغ است، خسته م، یا کار دارم و … تشکیل شده است.در روابط کاری و عاطفی و خانوادگی هم این نوع رفتار ها و جواب ها خیلی به چشم میخورد. همکارت رو میبینی که دل به کارنمی دهد، دوستی رو میبینی که دوستانش را فراموش کرده است و یا فامیلهایی که سالی یک بار هم به یاد هم نمی افتند.

پیگیر کار همکارت میشوی و میبینی در جایی دیگر مشغول مسئله ی دیگری است و ذهن و فکرش در محیط کارش نیست. پیگیر دوستت میشوی و جواب های به نسبت مشابهی پیدا می کنی.

همه این مسائل از اولویت بندی ما انسان ها ناشی می شود، اگر دل به کار نمی دهیم و یا یادی از دوستان و اعضای خانواده مان نمی کنیم معنیش این است که من، امروز الویت دیگری انتخاب کردم که الویت فعلی من از رفتار مورد انتظار همکار و یا دوستانم به دور است .

آرزو: کاش روزی الویت بندی هایمان باعث آزار و اذیت اطرافیان ما نشود.

پی نوشت کاملا نامربوط: اگر امروز در فکر کردن هم بخش قابل توجهی را به شما اختصاص می دهم معنیش این است که جز الویت های من هستید و این الویت ها در طول زمان تغییر زیادی نخواهد کرد